جاليز: سروده ای از محمودرضا آرمین (سهی سیستانی)
آبي به جوي آمد و جاليز جان گرفت
جان دوباره کالبد ِسیستان گرفت
در روستاي دور تنور فسرده اي
بوي لطيف وگرمي يك سفره نان گرفت
بلبل بهار را به فراخوان عشق خواند
سنبل به تاب ِزلف، دل از اين و آن گرفت
شبدر نشاط را به چَراگاه ِدشت برد
گَز در كناره رنگ ِگُل ارغوان گرفت
ده در هواي پاك نفس تازه كرد و خاك
بذر اميد را ز همه رايگان گرفت
نخل تَكيده تا كه رُطَب بار آورد
از خشكسال ِآمده خَطّ ِاَمان گرفت
دهقان پير تا به تَماشاي رود رفت
بار دگر جوان شد و تاب و تَوان گرفت
آمد بهار خرّم و شادي ز ره رسيد
خنده نشست بر لب و لب شور جان گرفت
آن طّره هاي نازك گل بستة خيار
آب ِحيات را ز كف ِدشتبان گرفت
دردا ” سَهي ” كه از پیِ يك لَحظه دل خوشي
طوفان دوباره زندگي از سيستان گرفت